دخترونه ی دختروونه

اینجا فقط جاى دخترها ست و اگه خدایی نکرده پسری رو اینجا ببینیم با یه سطل از این آب یخا ازشون پذیرایی می کنیم !کامنت و لایک یادتوووون نره هااا!

دخترونه ی دختروونه

اینجا فقط جاى دخترها ست و اگه خدایی نکرده پسری رو اینجا ببینیم با یه سطل از این آب یخا ازشون پذیرایی می کنیم !کامنت و لایک یادتوووون نره هااا!

اخ بد دردى داره!!!

سوختن؛

همیشه از سوز دل نیست..

از باختن مال نیست..

از داغ عزیز نیست..

سوختن،گاهی حاصل اعتماد به رنگ آبی شیر توالت است..!!

lol

♥حسنى♥

شعر حسنی ورژن جدید "


حسنی نگو جوون بگو

علاف و چش چرون بگو


موی ژلی ، ابرو کوتاه ، زبون دراز ، واه واه واه

نه سیما جون ، نه رعنا جون


نه نازی و پریسا جون

هیچ کس باهاش رفیق نبود


تنها توی کافی شاپ

نگاه می کرد به بشقاب !


باباش می گفت : حسنی میری به سربازی ؟

نه نمی رم نه نمی رم


به دخترا دل می بازی ؟!

نه نمی دم نه نمی دم


گل پری جون با زانتیا

ویبره می رفت تو کوچه ها


گلی چرا ویبره میری ؟

دارم میرم به سلمونی


که شب برم به مهمونی

گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین


یه کمی به من سواری می دی ؟!

نه که نمی دم


چرا نمی دی ؟

واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم و زرنگم


اما تو چی ؟

نه کار داری ؛ نه مال داری ؛ فقط هزار خیال داری !

موی ژلی ، ابرو کوتاه ، زبون دراز ، واه واه واه


در واشد و پریچهر

با ناز اومد توو کوچه


پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟

مامان پری ، از اون بالا


نگاه می کرد تو کوچه را

داد زد و گفت : اوی ... بی حیا !


برو خونه تون تو را بخدا

دختر ریزه میزه


حسابی فرز و تیزه

اما تو چی ؟


نه کار داری ؛ نه مال داری ؛ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ، ابرو کوتاه ، زبون دراز ، واه واه.

حتما بخونید!!!

 مسهل

یکی از دوستام تعریف می کرد : "با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه 5-6 ساله روی صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی می گرفت طرف من، هی می کشید طرف خودش. منم کرمم گرفت این دفعه که بچه شکلات رو آورد یه گاز بزرگ زدم! بچه یه کم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادند. خیلی خوشحال بودم که همچین شیطنتی کردم. یه کم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میافته. رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی. خلاصه حل شد. پانزده دقیقه نگذشه بود که باز همون اتفاق افتاد. دوباره رفتم... سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نگاه می کردن. این بار خیلی خودم رو نگه داشم، دیدم نه، انگار نمی شه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم! تو هم ما رو مسخره کردی... رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟ گفت: این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلات ها مسهل میمالیم می دیم بچه می خوره! خلاصه خیلی ناجور گیر کرده بودم. خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم از این شکلات ها دارید؟ گفت بله و یکی داد... رفتم پیش راننده گفتم باید این رو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین. خلاصه یه گاز خورد و من خوشحال اومدم سر جام. ده دقیقه طول نکشید که راننده ماشین رو نگه داشت! من هم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! ده دقیقه دیگه باز ماشین رو نگه داشت! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکل رو داشتم! کار همین شکلاته بود! شما درکم نمی کردین! خلاصه راننده هر ده پانزده دقیقه نگه می داشت منو صدا می کرد می گفت هی جوون! بیا بریم!


نتیجه اخلاقی: وقتی دیگران درکتون نمی کنند، یه کاری کنید درکتون کنند!



دخترا دستم خسته شد پرچمو بگیرین!!!

خانمه به شوهرش پیامک میده:سلام عزیزم, اگه موافقی بریم خونه مامانم عدد1 واگه میخوای بریم خونه مامانت,عدد5937104719476284018729388387727662772727

رو پیامک کن!

خخخ ایرانسلیا حال کنید

" دینگ دینگ"

گوشیو بر داشتم ببینم کی sms داده

*

new massege from mehrdad!!!

*

خدایا مهرداد نداشتیم تو مخاطبین...

فورا بازش کردم....

نوشته بود...

سلام... من ایرانسلم... خخخخخ...

انقد واس من شاخ شدی که پیامامو نخونده پاک میکنی؟؟؟

کور خوندی...

خب حالا بگو بینم تو مسابقه شرکت میکنی یا نه!؟!؟!‎